پيام
+
شراب خواستم گفت : ” ممنوع است ”
آغوش خواسـتم گفت : ” ممنوع است ”
بوسه خواستم گفت : ” ممنوع است ”
نگاه خواستم گفت: “ ممنوع است ”
نفس خواستم گفت : ” ممنوع است “
حالا از پس آن همـه سال ديکتاتوري عاشقانه
با يک بطري پـر از گلاب
آمده بر سر خاکـم و به آغوش مي کشد با هر چه بوسه
سنگ سـرد مزارم را
و
چـه ناسزاوار
عکسي را که بر مزارم به يادگار مانده
نگـاه مي کند و در حسرت نفس هاي از دست رفته
به آرامـي اشـک
2-درياي آبي
92/6/12
2-دلنوشته
به آرامـي اشـک مي ريزد
تمام تمنـاي من اما
سر برآوردن از اين گور است
تا بگويم هنـوز بيـدارم…
سر از اين عشـق بر نمـي دارم …
2-دلنوشته
انگار حريم سلطانه همه چيز ممنوع است :(
2-دلنوشته
خخخخخ واقعا اينجا هيچي ممنوع نيست :) ا